محکوم شدن کسی که ادعای خدایی می کرد
شخصی به نام «جعفر بن درهم» به بدعت گذاری و مخالفت با اسلام معروف بود و طرفدارانی را نیز با خود همراه نمود.
او روزی مقداری خاک و آب در میان شیشه ای ریخت، پس از چند روز حشرات و کرم هایی میان آن شیشه پدیدار شد. آن گاه به میان مردم آمد و ادعا کرد که این حشرات و کرم ها آفریده من است؛ زیرا من سبب پیدایش آن ها شده ام، بنابراین من آفریدگار آن ها هستم!
گروهی از مسلمانان این موضوع را به امام صادق (علیه السلام) خبر دادند. آن حضرت فرمود: به او بگویید تعداد حشرات داخل شیشه چقدر است؟ تعداد نر و ماده آن ها چقدر است؟ وزن آن ها چقدر است؟ و از او بخواهید که آن ها را به شکل دیگری تغییر دهد؛ زیرا کسی که خالق آن ها است، توانایی تغییر شکل آن ها را نیز خواهد داشت.
آن گروه با طرح همین پرسش ها با آن شخص مناظره و وی را محکوم کردند.
مناظره با ابو شاکر دَیصانی دهری
ابو شاکر، از پیشوایان مکتب مادّی گرایی، روزی خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و گفت: پدران تو مردمی دانشمند و با اندیشه های درخشان بودند، تو که از چنان نسلی پدید آمده ای، و امروز در آسمان دانش چون آفتاب می درخشی به من پاسخ بده: ما اعتقاد داریم که جهان ازلی است و آغاز ندارد و قدیم است. شما که جهان را حادث می شمارید، چه دلیل عقلانی برای آن دارید؟
امام (علیه السلام) با مهربانی و آرامش، تخم مرغی را از زمین برداشت و فرمود: می دانید این چیست؟ جواب داد: تخم مرغ است.
امام فرمود: خوب نگاهش کنید، در زیر این پوست نقره فام، دو مایع غلیظ تکوین یافته که از چهار طرف زرده ای همچون زر مذاب را در میان گرفته است. جواب داد: آری چنین است!
امام فرمود: ما امروز این تخم مرغ جامد و ساکن و بی حس و حال را در زیر بال های گرم مرغی می گذاریم، و در پایان چند روز، این تخم مرغ از هم می شکافد و از میان سفیده و زرده اش طاووسی رنگین پروبال سر در می آورد، چنین نیست؟ جواب داد: آری چنین است.
امام ادامه داد: این تخم مرغ تا دیروز وجود خارجی نداشت. از نطفه پرنده نر در دل پرنده ماده تکوین یافته و پس از چندی طاووسی که اکنون وجود خارجی ندارد از میانش بدر می آید. آیا با این همه می توانیم این تخم مرغ یا جوجه را ازلی و قدیم بنامیم؟! این تخم مرغ و طاووس و آنچه در جهان مشاهده می کنید، اجزایی نیستند که در مقام کل، وجود عالم را تشکیل می دهند و تاریخ همه آن ها به روزی بر می گردد که اصلاً وجود نداشته اند. این جهان اگر قدیم و ازلی بود، باید اجزائش از قدیم وجود می داشتند. باید کوهش، دشتش، صحرایش، نهرش، دریایش، همه چیزش، یا خودش که جز این چیزها نیست، در عالم موجود می بودند. باید تخم مرغش همیشه تخم مرغ بود. جوجه اش همیشه مستغنی از وجود تخم مرغ، بال و پر می افراشت، این جاست که به حدوث جهان پی می بریم.
ابو شاکر که در مقابل استدلال ساده ولی بسیار عالمانه و عمیق امام اظهار عجز می نمود، گفت: همین طور است، بسیار روشن و نیکو گفتی. آن گاه گفت: پرسش دیگری دارم و گفت: چشم های ما می بیند، گوش های ما می شنود، ذائقه ما مزه را حس می کند، و بویایی ما بوها را می یابد و بوی بد و خوب را تشخیص می دهد. معنای این حواس چیست؟ این حواس ما را به این حقیقت نزدیک می سازد که ملاک حقیقت در جهان، ادراک های ماست. پس آنچه را که ما با حواسّ مادی خود نمی توانیم ادراک کنیم، موهومی بیش نیست، آیا جز این است؟
امام فرمود: این طور نیست. این طور نیست… ابا شاکر می دانی چرا؟
آنچه را از حواس پنجگانه تعریف کردی، جز آلاتی بی حس و حال نیست… چشم آلت دیدن، گوش وسیله شنیدن، زبان واسطه درک مزه ها و پوست مخصوص لمس و بینی برای استشمام است. ما درخت را با ارّه و تبر می برّیم.
اما ملاک بریدن درخت تنها ارّه و تبر نیست، و تا دستی به ارّه و تبر نچسبد تا نیرویی این فلز تیز و صیقل شده را تکان ندهد خود به خود نمی تواند گیاهی را فرو اندازد تا چه رسد به درختی. آن چنان که ظلمت را بی چراغ نشاید پیمود، این آلات پنجگانه را نیز بدون نیروی معنوی و الهی نمی توان به کار انداخت. نیرویی که از فیّاضی بخشنده، قدرت و توان می گیرد.
آخرین نظرات